خدای من
یه وقتایی حسودیم می شه به آب و ماهی وعروسک .
اما بعد به خودم می گم جای به این ظریفی رو خدا برای تو گذاشته قدر خودت
و خدات و بدون. دلم نمی یاد این قدر بی رحم باشم که خدا رو تو اوج ندیدنش
نبینم. یه عظیم با یه عالمه برکت . خیلی دیر می فهمیم . تو هم مثل منی ؟ دیر
می فهمی؟ سر سفره ی خدا باشی و شکرنکنی .خدا برات سیب پوست می کنه
ببین چقدر مهربون .
تو هم فکر کن مثه من به خاطر خوبیهاش . به خاطر اون سیب سرخی
که از درخت برای دو تامون چیده.
منم فکر می کنم به خاطر همه ی بدیام . به خاطر یه قلب کبود و تو که
قسمت آسمون شدی . و روشن اما من دیر دیدمت.
چقدر فکر می کنیم با هم به خدا. تو، تو آسمون . منم روی زمین. تو
اونجا کنار بارون . من اینجا تو دریا .
اینقدر دور و ناپیدا . اما هم تو رو حس می کنم هم خدامونو.
دستام رو به آسمونه ببین . خدا می خواد تو رو تو دستام بکاره .
دعا کردم . خودش گفت: دعا کنید اجابت می کنم. این صحبت عزیز خودشه.
ببین چقدر دوسم داره . برام هر روز sms می فرسته . از آسمون ...
می پرسم گناهامو می بخشی؟ می گه : توبه کن با کمال میل .
می گم دوسم داری؟ می گه : اینقدر که خودت نمی فهمی .
... و هزار تا سؤال بین من و اون بزرگ .
بیا جون خودمون خدا رو خونه کنیم تو دلامون .
واسه همیشه ی خیلی دور
پس قرارمون یه شب کنار فانوس و دعا
منتظرتم