چهارده سالگی و فوتبال

              چهارده سالگی و فوتبال

              بذارین براتون از خاطره ی چهارده سالگی بگم .

             

                        اون موقعـا من دروازه بان تیم فوتبال بودم . گر چه تو مدرسه مون

              تیم فوتبال واسه دخترا نبود ، ولی با اصرار ما اکیپ بچه مثبتا و گریه زاری

              و گیس کشی خودمون، مربی بیچاره راضی می شد آخرای زنگ ، تازه اونم

              دور از چشم مدیر مدرسه ( که از اقوام بود ) فوتبال « دور از چشی بازی»

              کنیم. گه گداری که سایه ی خانم مدیراز دور پیدا می شد ، وانمود می کردیم

              داریـم تو سر و کله ی هم می زنـیم . حـالا توپ کجـا گـم و گور می شد خـدا

              می دونه .

                       از بخت بد تیم من می شدم دروازه بان. تنها عضو گروه که کاملا به

              وسائل ایمنی مجهز بود .از کلاه و هد بند بگیر تا کفش اسپرت. اما وقتی که

              قرار بود تیـم حریف گل بزنه ، بچه ها که فکر می کردن این توپ تو دستای

              معجزه آسای منه بسیار غیر منتظره گل می شد . حالا دروازه بان کجاست ؟

              داره از توپ فـرار می کنه . و بچه ها به جای اینکه ناراحـت بشـن ، شروع

              می کردن به خندیدن . حالا نخند کی بخند .

                       بـاور کـنید وقتـی توپ به طرف دروازه شوت می شـد ، چـون اکثـرا

              هوایی بود ، فکر مـی کردم الانه که یه بمب اتـم رو سرم فرود بیاد و همون

              جا تلف بشم ..........

نظرات 29 + ارسال نظر
DELAK دوشنبه 25 شهریور 1387 ساعت 14:20 http://www.delak.iranblog.com

ممنون که سر زدی .-.-. وب زیبایی داری.-.-.بازم بیبا پیشم خوشحال میشم .-.-. من دو روز یه بار آپ میکنم.-.-. منتظرم

آراز دوشنبه 25 شهریور 1387 ساعت 16:38 http://secretlove.blogsky.com

سلام
خوب باید یه فرقی بین پسرها و دخترها باشه دیگه

سحر دوشنبه 25 شهریور 1387 ساعت 18:52 http://onsky.blogsky.com

سلام عزیزم
خیلی قشنگ بود ، خیلی.
خب ترس هم داره! منم گاهی ( بچگی ) که فوتبال بازی میکردم تو خونه ، با برادر هام ، وقتی توپ سمتم میومد از ترس چشامو می بستم !!
شاد باشی عزیز

تو هم مواظب خودت باش

محسن مقدم دوشنبه 25 شهریور 1387 ساعت 21:27 http://lovesky.blogsky.com

سلام دوست عزیز ممنون از اینکه سر زدی

شادی دوشنبه 25 شهریور 1387 ساعت 22:19 http://parchine-raz.blogsky.com/

سلام عزیزم خوبی؟
چه خاطره ی قشنگی
از قضا منم وقتی بچه بودم دروازه بان می شدم!
البته من با برو بچ فامیل فوتبال بازی می کردم و اونا هم همه پسر بودن منو می ذاشتن تو دروازه
موفق باشی

دنیای من دوشنبه 25 شهریور 1387 ساعت 23:12 http://khesareh.blogsky.com

سلام
خاطره ی جالبی بود
می گم معلومه که خیلی دروازه بان خوبیا:)

امیدوارم تو زندگیت تا میتونی گل بزنی

SolOo دوشنبه 25 شهریور 1387 ساعت 23:39 http://solowritting.blogsky.com

سلام ,,, جالب بود
موفق باشین

علی سه‌شنبه 26 شهریور 1387 ساعت 09:55 http://www.address.blogsky.com/

سلام دوست من
امیدوارم در بازی زندگی اینقده راحت گل نخوری .

خاتون سه‌شنبه 26 شهریور 1387 ساعت 11:56 http://khatoon.blogsky.com

سلام .
ممنون از دیدار زیبایتان .
خاطره ی جالبی بود. باز هم به من سر بزنید .
خوشحال شدم .
من لینکتون می کنم . شما هم اگه خواستید با نام خاتون منو لینک کنید.
خدا نگه دار .

روزمرگ سه‌شنبه 26 شهریور 1387 ساعت 14:20 http://www.roozmarg.blogsky.com

سلام

ممنون که سر زدی

موفق باشی

فائقه سه‌شنبه 26 شهریور 1387 ساعت 15:27 http://www.faegheh.blogsky.com

سلام عزیزم
آپت خیلی قشنگ بود
منم آپم
خوشحال میشم بیای پیشم
موفق باشی

سارا چهارشنبه 27 شهریور 1387 ساعت 10:55 http://sara-r.blogsky.com

کاش می شد بریم استادیوم!
بزنیم شیشه های اتوبوسا رو بشکنیم!

ممنون سر زدید

مهدی چهارشنبه 27 شهریور 1387 ساعت 13:34 http://www.2ta1.blogfa.com/

سلام
خیلی جالب بوده
آخر خندههههههههههههههههههههههههههههههههههه
بوده
نمی دونم چرا شما رو تیم ملی دعوت نکردند

امیر پنج‌شنبه 28 شهریور 1387 ساعت 02:36 http://www.allover.parsiblog.com

کجای من عجیب قریبه؟

سید حسین نصرت ابادی پنج‌شنبه 28 شهریور 1387 ساعت 11:04

سلام
نمی دونم چی باید بگم
بگم خندیدم یا ناراحت شدم
نمی دونم کتابی که گفتم مطاله کردید
موفق باشید ببخشید توی قسمت پیوند هاتون اگه ممکنه فامیل من اضافه کنید.

تاتا پنج‌شنبه 28 شهریور 1387 ساعت 18:45

سلام گلم امیدوارم روزه ها از پا ننداخته باشنت
ایشالا تو دروازه زندگیت گل نخوری

love.6967 پنج‌شنبه 28 شهریور 1387 ساعت 19:18 http://6967.blogsky.com

نمی دونم چرا شما این فکر و کردین که من ناراحت شدم....؟ من که چیزی نگفتم...
من همیشه به شما سر میزنم ... بهترین دوست وبلاگی من شما هستید
دوستت دارم

بیدقرمز پنج‌شنبه 28 شهریور 1387 ساعت 19:24 http://www.bideghermez.blogsky.com/

من یه بار تو نوجوونیم با پسرهای فامیل فوتبال بازی کردم و توپ چنان تو صورتم فرود اومد که از هر چی فوتبال بازی کردن بود سیر و بیزار شدم.

آذر و داداش آواره جمعه 29 شهریور 1387 ساعت 02:54 http://www.avareyetanha.blogsky.com

ماشا ا... به این شجاعت:-))

آرام جمعه 29 شهریور 1387 ساعت 13:59 http://sharabetalkh.blogsky.com/

بازی چهارده سالگی من وسطی بود وای به روزی که باید مثل شیر جلوی توپای بمب ماند بایستی

رضا(یه پسر شیطون) یکشنبه 31 شهریور 1387 ساعت 12:14 http://iloveu.blogsky.com

قشنگ بود...
منم آپم

رضا(یه پسر شیطون) دوشنبه 1 مهر 1387 ساعت 05:37 http://iloveu.blogsky.com

پاییز: زیبا و غم انگیز

سید حسین نصرت ابادی سه‌شنبه 2 مهر 1387 ساعت 16:58 http://kalemsadagh.blogfa.com

سلام
دوباره که خوندم خوشم اومد
اول داستان یه خلاء تو ذهنم افتاد پایان کار اون خلاء پر شد
برای چندمین بار میگم که مطالعه زیاد ........
به روزم

ش جمعه 5 مهر 1387 ساعت 15:25 http://parchine-raz.blogsky.com/


سلام عزیزم ~~~~~$$$$
خوبی مهربان~~..$$**$$
~~~~~~~~~...$$$**$$
.................... $$$~~~'$$
~~~~~~~~$$$"~~~~$$
~~~~~~~~$$$~~~~.$$
~~~~~~~~$$~~~~..$$
~~~~~~~~$$~~~~.$$$
~~~~~~~~$$~~~$$$$
من آپ کردم~~$$$$$$$$
~~~~~~~~$$$$$$$
~~~~~~~.$$$$$$*
~~~~~$$$$$$$"
~~~~.$$$$$$$....
~~~$$$$$$"`$
~~$$$$$*~~~$$
~$$$$$~~~~~$$.$..
$$$$$~~~~$$$$$$$$$$.
$$$$~~~.$$$$$$$$$$$$$
$$$~~~~$$$*~'$~~$*$$$$
$$$~~~'$$"~~~$$~~~$$$$
3$$~~~~$$~~~~$$~~~~$$$
~$$$~~~$$$~~~'$~~~~$$$
~'*$$~~~~$$$~~$$~~:$$
~~~$$$$~~~~~~~$$~$$"
~~~~~$$*$$$$$$$$$"
~~~~~~~~~~````~$$
منتظرحضور سبزت هستم.'$
~~~~~~~~..~~~~~~$$
~........~$$$$$$~~~~$$
~~~~~$$$$$$$$~~~$$
~~~~~$$$$$$$$~~~$$
~~~~~~$$$$$"~~.$$
~~~~~~~"*$$$$$
نیستی خانمی؟
در پناه آفریدگار عشق باشی

امیر یکشنبه 7 مهر 1387 ساعت 11:43 http://to-fall-in-love.blogfa.com

خیلی بد است........عجب

آذر و داداش آواره چهارشنبه 10 مهر 1387 ساعت 02:27 http://www.avareyetanha.blogsky.com

سلام
عید فطر مبارک.
نماز روزتون قبول باشه.

التماس دعا

DELAK شنبه 13 مهر 1387 ساعت 00:28 http://DELAK.BLOGSKY.COM

سلام .-.-. آپ قشنگی داشتی .-.-.-.-.-.-. اوینار هم آپ شد منتظر حضور گرم وصمیمی و نظرات سازنده و یاری رسان شما هستم .-.-.-.-.-.-.-.-.-.
نمیدانم چرا گردونه را وارونه میبینم در این بهر خروشان ...

دگر راه نجاتی نیست

نمیدانم چرا این چشمه را خشکیده میبینم

همه دنیای من شد شک و تردید و فقط یک چیز...........ادامه دارد............


حسین یکشنبه 14 مهر 1387 ساعت 12:29 http://memyself.blogsky.com

سلام
خوبی ...
یه مدتیه نیودم
اومدم که بگم جویای احوال هستم

ساناز سه‌شنبه 16 مهر 1387 ساعت 16:16 http://khise-khis.blogsky.com

چقدر سر سنگین شده ای؟

به روزم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد