خیلی مهربونه... میخوام بگم جنس نابه دوست داشتنه. میشه عکسشو قاب کنم و بزنم به دیوار، کنار دلبستگی تا هر وقت ازم دور شد و نتونستم با صدا کردنهای مداوم لمسش کنم، با نگاه مهربونش واسه وقتایی که نیست، زندگی کنم. جمله پیچیده ای نوشتم قبول دارم اما برای من عجیب نیست چون بعد از این نوشتن های مبهم می فهمم چقدر دوسش دارم.
بعد از رفتنش به همه گفتم: "دلم براش تنگ میشه" برای نگاه معنی دار و انگشتای کوتاهش، برای صبور بودناش، برای ناز آوردناش، برای وقتایی که مثل بچه های کوچولو شیطنت می کنه و همه خونه رو می ریزه بهم، برای ...... ، برای ........، ........
اصلا بهتره بقیه شو نگم که می شه اندازه یه کتاب بهونه واسه دلتنگی.....(تازه بعدشم ممکنه بزنم زیر گریه)
همسری تازه دیشب رفته سفر تا چند روزه دیگه هم برمیگرده، اما نمی دونم چرا اینقدر بی تابی می کنم.
یه کم بنویس: به قول شاعر که میگه: آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست.... هر کجا هست خدایا به سلامت دارش، خدایا پشت و پناه سفر کرده من هم باش.
سلام عزیزم
بعدنا دوباره میام و نوشته های خوبتو بیشتر می خونم
الان یکم عجله دارم
ایشالله همسری به سلامت برگرده
حق داری بی تاب بشی گلم...
اما قوی باش :)
سلام عزیزم
سلام
آخی چقدر پرازعشق ایشالا همیشه سالم سلامت باشن موفق باشی.
آپم بیا وبم.
دلم گرفته است
به ایوان می روم و انگشتانم را بر پوست کشیده شب می کشم ...........
سلام
منو و این سید حسین چقدر قرابت داریم گاهی اوقات .
کسی مرا به افتاب معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد
آخ بچگیام
درود
به راستی چرا همه حسرت دوران کودکیشون رو میخورن؟؟؟
واسه معنویات اون دوره... یا شیطنت ها و تکیه کلامای دوست داشتنی... شایدم ...
اصلا هر چی که باشه قابل درکه