تولد من

تولد من 

 

به دنیا که آمدم ستاره ها برایم دست تکان دادند. شب بود مهتاب خندید 

من در آغوش فرشته ای به نام مادر که هستی من از او و خدای اوست آرام گرفتم.  

چه شباهتی!!! من زاده زمستان و برف هم زاده زمستان. (آدم برفی) چه احساس

 

شگفت انگیزی وقتی برای طبیعت هم دوست داشتنی باشی.   

مثل هر سال اول تولدم را به خودم تبریک گفتم و بعد دیگران به من. برخلاف آنهایی که   

ناامیدند از به دنیا آمدن بی اندازه خوشحالم گر چه همیشه شادی ها سهم من نیست.   

اما خدایی دارم که تمام وجود من است پس خوشبختم.