اینم از بهار .....
بهار داره از راه می رسه . چیزی نمونده چتر پر از شکوفه ش و، رو درختا باز کنه .
من میونم با بهار خیلی خوبه .مثه همیشه گل من گلی . سفره ی هفت سین و که پهن کردم
واسه همه دعا می کنم .( حتی واسه شما . بله برای شما که دارید این متن و می خونید .)
یادمه وقتی کوچولو بودم ، شکایت می کردم که چرا ، تو سفره همه چیز با حرف ،
« سین» شروع می شه. اصلاً من دلم می خواد با حرف « زین » باشه. این مثلاً سفره ی
هفت زین خیالی من بود. زهره ، زمین ، زرافه ، زنبور، زنبق ، زنجبیل ، زردک. در ضمن
به خاطر پیدا کردن این زینا از مامان پری هم کمک می گرفتم. سر سفره ی هفت سین اول
چشمم می افتاد به تنگ بلور ماهی ، بعد سبزه ، بعدشم تخم مرغهای رنگ شده. ( تازه یه
بار مجبور شدیم به جای ماهی قرمز توی تنگ ، یه ماهی کاغذی کج و کوله بندازیم از
دست شیطنتای ما. ماهی زبون بسته رو با مرارت فراوان از آب بیرون می اووردیم و اونو
تو دستای کوچولومون می گرفتیم و می بوسیدیم که مثلاً با این کار ابراز علاقه می کردیم.)
آخر سرم عیدی های پدر جون که از لای صفحات قرآن به ما چشمک می زدن . وای
چه روزایی داشتیم . عشقمون عیدی گرفتن بود و عید دیدنی و پوشیدن لباسای نو . و تازه
پز دادن من با لباسایی که به نظر خودم فاخر می اومد . مسافرت هم که می خواستیم بریم
انگار سفر دور دنیا بود. از شیر مرغ تا جون آدمیزاد رو همرامون بر می داشتیم که مجبور
می شدیم بعد از مخالفتای پدر ، همه ی بار بندیلمون رو ، بذاریم و به همون یه چمدون که
مامان پری برداشته بود اکتفا کنیم . قبل از روز عید با بچه ها یه مسابقه ترتیب می دادیم که
هر کس عیدی بیشتری می گرفت همون برنده بود. با این مضمون که « عیدی زور وگیریم » .
خلاصه بماند که توی این عید دیدنیا واسه خوردن شیرینی و شکلات، چقدر راهی بیمارستان
شدیم و چقدر بی خودی برامون حلوا درست شد ........ از همه ی اینا می گذرم و می گم :
« عید شما مبارک روزای بهاری تون تکِ تک »
بیا دنبالم کارت دارم
.
.
.
........(_.........
.../_)...) ........
../ (....(__)......
.(__)...oooO....
Oooo..............
.
.
.
حالا بیا دنبالم...
.
.
.
........(_.........
.../_)...) ........
../ (....(__)......
.(__)...oooO....
Oooo..............
.
.
.
.
بیا نترس من باهاتم...
..
.
.
.
........(_.........
.../_)...) ........
../ (....(__)......
.(__)...oooO....
Oooo..............
.
.
.
بیا پایین تر..
بیا حالا..
..
.
.
.
........(_.........
.../_)...) ........
../ (....(__)......
.(__)...oooO....
Oooo..............
.
.
.
.
نه بابا سر کاری نیس...
بیا تو
.
.
.
........(_.........
.../_)...) ........
../ (....(__)......
.(__)...oooO....
Oooo..............
.
.
.
یه خبر داغ داغ واست دارم..
.
.
.
........(_.........
.../_)...) ........
../ (....(__)......
.(__)...oooO....
Oooo..............
.
.
.
دوس داری بدونی چیه اره؟
.
.
.
........(_.........
.../_)...) ........
../ (....(__)......
.(__)...oooO....
Oooo..............
.
.
.پس بیا...دیگه چیزی نمونده
.
.
.
........(_.........
.../_)...) ........
../ (....(__)......
.(__)...oooO....
Oooo..............
.
.
.
چیه خسته شدی؟آره؟.
.
.
.
........(_.........
.../_)...) ........
../ (....(__)......
.(__)...oooO....
Oooo..............
.
.
.
.
خوب حالا چشاتو ببند تا بگم
1
2...
.
.
.
.
3
آپ کردم
بدو بیا که منتظرتم
دیر نکنی
عیدت مبارک
ممنون که سر زدی
وبلاگت خیلی خوشگله
به نام خدا
سلام . نمی دونستم از کافی نت کانکت می شین.
شعرتونو خوندم.
اینجا قدم نزن که خدا داغ تر شود
روی چمن بزن قدمت باغ تر شود
وقتی گناه می کنی این قلب منقلب
فکرش نمی رسد که چرا زاغ تر شود
از دو دیدگاه نظرمو می گم:
?- استفاده از قافیه های داغ و باغ و زاغ در ابتدا کمی خنده دار به نظر میرسه. و اگه به حساب شوخ طبعی من بذاری می گم خواستی کمی طنز کار کنی البته سیاهش!!!
?- ولی وقتی به دقت نگاه می کنم از دیدگاه خودم در پشت کلمات داغ تر که خدا داغتر می شود و باغ که قدم باغتر یا سبز و بهاری تر می شود و زاغ که قلب زاغتر می شود البته یک سوال که چرا قلب منقلب زاغتر می شود؟ آخه قلبی که منقلب می شه معمولا از زاغی به سپیدی میره!
چون احساس می کنم شعر تو طعنه به بعضیاست پس این واژه ها تا حدودی می تونن منظورو برسونن ولی یه توصیه دوستانه اگه می تونی روی این کار و سایر کارات کمی بیشتر وقت بذار و اینو بدون که هرگز برای نوشتن دیر نمی شه و تو می تونی خیلی بهتر از این بنویسی.
می تونی اینو کاملش کنی هر چند قافیه سختیه اما لازم نیست غزل بنویسی.
ولی بازم نظر خودت شرطه به قول معروف صلاح مملکت خویش خسروان دانند.
امیدوارم بازم کارای جدیدتونو ببینم.منتظرم.بای بای
به نام خدا
سلام سال نو مبارک.امیدوارم سالی پر از خوبی و خوشی داشته باشی.
یک خبر بد!!
من نمی تونم وارد وبلاگم بشم آخه پسورد منو نمی شناسه . شاید مجبور شدم یه وبلاگ جدید بسازم.بازم بهت سر می زنم.
خدانگهدار
سلامی به سبزی و با طراوتی بهار
سال خوبی رو برات آرزو می کنم.
سال نو مبارک